سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشی که بدان عمل نمی شود، مانند گنجی است که از آن خرج نمی شود . صاحبش در گردآوریش خود را به رنج می اندازد و به بهره اش نمی رسد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

عشق الهی

 
 
عشق(پنج شنبه 87 دی 19 ساعت 10:45 عصر )

 زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواندو از صحنه رود  صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد

                                            

 

در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی میکردند. شادی، غم، غرور، عشق و ... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیره آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایقهایشان را اماده و جزیره را ترک کردن.
وقتی جزیره به زیره آب رفت، عشق از ثروت که قایقی با شکوه داشت کمک خواست و گفت: «آیا میتونم با تو همسفر شوم؟» ثروت گفت: نه من مقدار زیادی طلا و نقره دارم و جایی برای تو ندارم. عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکانی امن بود کمک خواست. غرور گفت: نه چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد. غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت: «اجازه بده که با تو بیایم».
غم با صدای حزن الود گفت: آه من خیلی ناراحتم، و احتیاج دارم تنها باشم. عشق سراغ شادی رفت و او را صدا زد، اما او انقدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را نشنید. آب هر لحظه بالاتر میامد و عشق دیگر ناامید شد، که ناگهان صدایی سالخورده گفت من تو را خواهم برد. عشق از خوشحالی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع سوار قایق شد. وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود ادامه داد و عشق تازه متوجه شد که چقدر پیرمرد به گردن او حق دارد. عشق نزد علم رفت و گفت آن پیرمرد کی بود که جان مرا نجات داد؟ علم پاسخ داد: «زمان».
عشق با تعجب پرسید چرا زمان به من کمک کرد؟؟؟ علم لبخندی خردمندانه زد و گفت:
«زیرا تنها زمان، قادر به درک عظمت عشق است

 

                عشق الهی - مسافر تنهائی

خدا را دوست دارم
چون لطافت قلب را بنا نمود

زندگی را باید دوست داشت
به شرط رسیدن به عشق

عاشقی را دوست دارم
به شرط رسیدن به عشق

آسمان و زمین را باید نگریست
تا بیاموزیم از آن معرفت عشق

دریا و خورشید را باید دوست داشت
به شرط پیوستن به اوج دریا

پروانه را باید دوست داشت
چون بدون چرخیدن به عشقش زنده نخواهد ماند

صدف را دوست دارم
چون در دل خود مروارید عشق می گذارد

دوست را باید بپرستیم
چون بدون دوست لطفی در جهان نیست

و تو را دوست دارم
چون بدن تو زندگی ام بود سرد و خاموش

و همیشه باید عاشقان را درک کنیم
چون جز عشق چیزی در قلب آنها حک نشده

           عشق الهی - مسافر تنهائی

 
هیچوقت از دوست داشتن انصراف نده..حتی اگه کسی بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده...عشق رو تجربه کن حتی اگر توش شکست بخوری .......اینو بدون که اگه کسی وارد زندگیت شد و گذاشت رفت علاوه بر اینکه خاطره بجا میزاره می تونه یه تجربه هم بجا بزاره

                          عشق الهی - مسافر تنهائی


 در این خلوت سرا من هم به تنهایی لقب دارم پریشانی و شیدایی در اینجا هم شده کارم تو دنیای منی و من غزلهایم بنام تو میان عمق رویایم شدم محبوب و رام تو صدایت می کنم هر شب میان خواب و رویایم نمی دانی که هستم من ولی دیریست شیدایم میان ظلمت شبها غمم را با تو می گویم تو که تنها کسی هستی که جان را در تو می جویم نمی دانم چه خواهد شد اسیرم در دو راهی ها غرورم یکطرف ماند و دل دیوانه ام اینجا چه می شد بشکنم روزی غرور جنس سنگی را بگویم عاشقت هستم بمان با من

   عشق الهی - مسافر تنهائی

       

   کاش   می شد   عشق   را  ابراز  کرد  یا که  عشق  ر ا با  سحر  اغاز کرد  لحظه  به  لحظه  دم  به  دم  ساعت  به  ساعت  خواهمت  گر خوشم  یا  نا خوشم  در  هر  دو حالت  خواهمت



      

عشق الهی - مسافر تنهائی         عشق الهی - مسافر تنهائی

 

 وقتیکه عاشق چشمات ?شدم تازه فهمیدم که زیبایی چیست * وقتیکه تو رو در قلب ?کوچکم جای دادم تازه صدای ضربان قلبم ?را شنیدم* وقتیکه دست در دستان تو نهادم تازه معنای گرمی را درک کردم * ????????????????????????????????? لحظه ها و ثانیه هایی را که با تو سپری می کنم بیشتر پی به معنای زندگی می برم * هنگامیکه به یاد تو هستم می فهمم که آرامش چیست ?????????????????????????? و هرگاه به جدایی می اندیشم کنار خود سایه مرگ را می بینم ?


                        عشق الهی - مسافر تنهائی

طوفان عشق

 

تقدیم به همه ی دل های طوفانی


تنهایی

فقط چند روز دیگر تا روز دیدار با تو فاصله است ...

فقط چند روز دیگر فاصله است ، تا قشنگ ترین نگاه ها

و پاکترین سکوت ها در هم بیامیزید ...

من هنوز ...

پشت این انتظار آبی رنگ سرشار از سکوت ،

به امید دیدنت نشسته ام .

تنها یک آرزو دارم :

تو هم منتظر دیدنم باشی و روزها را به خاطر دیدارم

شمارش کنی .

چه انتظار بیهوده ای ............

    عشق الهی - مسافر تنهائی

 

 رودها در جاری شدن و علفها در سبز شدن معنی پیدا می کنند

کوهها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند

و انسانها ! همه ی انسانها با عشق

فقط با عشق

پس خدایا بر من رحم کن

بر من که می دانم نا توانم رحم کن

باشد که خانه ای نداشته باشم

باشد که بر تن فا خری نداشته باشم

اما نباشد ; هرگز نباشد

که در قلبم عشق نباشد

 

                       عشق الهی - مسافر تنهائی

 

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 1249  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «